صبح فرودگاه مهرآباد..........
شاه چند روز قبل گفته بود: مدتی است احساس خستگی می کنیم؛ (نقشه بود؛ جز خود او و چند نفر دیگر کسی از این ماجرا اطلاع نداشت که او مبتلا شده به سرطان ریه)
لذا با 40 چمدان پر از طلا؛ وارد هواپیما شد و با ناامیدی کامل ایران را ترک کرد(کمتر کسی در آن روزها؛ حواسش به آن 40 چمدان بود که بردند…….)
و اینجا بود که می گفتند: مرگ بر شاه؛ مرگ بر شاه ؛ در رفت شاه
کف خیابان ها برای ورود امام سفید بود؛ سفیدی مملو از پاشیده شدن نقل؛ امام به شاه گفته بودند: کاری نکن وقتی داری می ری مردم خوشحالی کنند(همان پیش بینی امام به وقوع پیوست)
بعد از رفتن شاه؛ قدرت افتاده بود به دست بختیار؛بختیار گفت: فرودگاه را می بندیم؛ امام پاسخ دادند: من عجله ندارم بیام
بختیار گفت: تانک گذاشتیم فرودگاه تا هواپیما بشینه، بزنمیش؛ امام پاسخ دادند: من در کشور خودم بمیرم، بهتره
بختیار گفت: در هوا هواپیما رو می زنیم؛ امام پاسخ دادند: در آسمان بمیرم، بهتر از اینه که در کشور دیگه ای بمیرم
و لذا بختیار نامه ای به امام نوشت و ایشان رابه ایران دعوت کرد و برای قبول باور مردم؛ خودش شب در صحنه تلویزیون این حرف را زد: لازم است جنابعالی بدانید، فرودگاه ها باز هستند و….
و آنجا بود که مردم شعار می دادند: بختیار؛ نوکر بی اختیار
حدود 400 نفر برای سوار شدن با امام در هواپیما ثبت نام کرده بودند؛ اما رئیس پرواز اعلام کرد 150 نفر بیشتر نمی توانم ببرم.
امام آمدند و اسم خانم ها و سیاه پوستان را از لیست هواپیما خارج کردند و فرمودند: در طول تاریخ بیشترین ظلم به این ها شده؛ دیگه نمی خواهم اینجا هم بهشون ظلم بشه….(لذا آن ها ماندند و امام با تعداد معدودی از افراد به ایران رهسپار شدند.)
امام نمازشان را در هواپیما خواندند و در حال خوابیدن فرمودند: اگر به ایران رسیدیم مرا بیدار کنید و راحت و آسوده به خواب رفتند.
رسیدند به آسمان ایران، دیدند امام شاد است و دارند از پنجره به بیرون نگاه می کنند؛ دیدند عجب سیل جمعیت آمده(هواپیما نیمساعت روی آسمان تهران دور میزد و نمینشست. فرودگاه پر بود از نیروی نظامی و پلیس و شهر مملو از مردم بود.اکنون بعد از 15 سال که تنها رفتید؛ میلیون ها نفر منتظرتون هستند.
خبرنگار خارجی از امام پرسید: چه احساسی دارید؟- ایشان دستی به محاسن خود کشیدند و فرمودند: هیچ احساسی ندارم.
لحظه پیاده شدن: - امام فرمود: برادرم 3 سال از من بزرگتر هستند؛ ایشان ابتدا پیاده شوند.امام در لحظه خروج خودشان می فرمایند: خودم می رم، کسی همراه من نیاد(تاکسی نگه من انقلاب کردم)؛ لذا طبق تصویر: امام؛ کمک خلبان و پسرشان حاج آقا مصطفی دیده می شد.