داستان ديگري در فرازي از داستان موسي (ع ) را پي مي گيريم : داستاني كه چهره ي دو دختر پاكدامن ، عفيف ، متين و باشرم و با حيا را در هاله اي تقدس به نمايش مي گذارد: نمونه اي زيبا و جالب از برخورد دو جنس مخالف بدون در هم شكستن حريم حيا؛ « داستاني که مي خواهد از اين طريق انديشه ها و پيامهاي خود را مطرح سازد» تا نمونه و الگويي باشد در برخوردهاي اجتماعي زن و مرد در تمام جوامع بشري و در همه عصرها و نسلها.»
اين فراز داستان از آنجا آغاز مي گردد كه موسي از دست مأموران فرعون از سرزمين مصر گريخته و به مدين پا گذاشته است . ناگهان متوجه مي شود كه عده اي بر آب مدين هجوم آورده اند تا گله خود را سيراب سازند، اما در آن طرف موسي دو زن را مي بيند كه در كناري به جمع آوري و جلوگيري از فرار گوسفندانشان مشغولند. تنهايي و تفاوت اين دو زن و كار سنگين شباني كه به عهده دارند، توجه موسي را جلب مي كند. پس براي آشنايي با سيره ي آن دختران با حياي شعيب از زبان قرآن بخوانيم .
اول: صفورا، همسر موسي و دختر شعيبu، اسوه حيا
1-پرهيز از اختلاط با مردان
« وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُكُما قالَتا لا نَسْقي حَتَّي يُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَيْخٌ كَبيرٌ » [1]قصص/23
و چون به چاه آبي حوالي شهر مدين رسيد گروهي از مردم را ديد كه چهارپايان خود را سيرآب ميكنند و دو زن را ديد كه دور از مردان، مراقب گوسفندان خويشند. موسي به آنها گفت كار مهمّ شما چيست؟ آن دو زن گفتند ما گوسفندانمان را آب نميدهيم تا چوپانها همگي از كنار چاه باز گردند، زيرا ما نميتوانيم با مردان نامحرم مخلوط شويم و پدر ما پير مردي سالخورده و فرتوت است .
تقديم و تأخيرهاي قران بي دليل نيست و اينكه دختران ابتدا به توجيه عمل خود مي پردازند و سپس انگيزه اصلي چوپاني را پيري پدر معرفي مي كنند، جاي تاءمل دارد. تفاوت دختران به لحاظ اعتقاد به ارزشها و تربيت ويژه مذهبي كه دارند براي موسي آشكار مي شود و آنها در حقيقت خود را اين گونه به موسي مي شناسانند.سپس «موسي گوسفندان آنها را سيرآب كرد و به سوي سايه رفت و گفت: بارالها! من به هر خير و نيكي كه تو برايم بفرستي نيازمندم» [2]قصص/23
ادامه »