به دليل اينکه همسران رسول گرامي اسلام،جزئي از خانواده رهبران ديني محسوب مي شدند ،بايد بيشتر مراقب رفتار خويش مي بودند ،با توجه به اين مهم، خداوند در اولويت اول در چند آيه از قرآن مجيد ، ابتدا آن ها را مورد خطاب قرار مي دهد؛ حال به بررسي اين آياتي مي پردازيم:
1- لزوم پرهيز از نشان دادن زينت و آرايش به اغيار
در قرآن کريم خداوند خطاب به همسران پيغمبر مي فرمايد:« وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي» همچون زمان جاهليّت نخستين خود آرايي نكنيد (و در ميان مردم ظاهر نشويد)
يکي از زنان معروف و ثروتمند مکه بود، او به قدري پاک و با عفت بود که در زمان جاهليت به او «طاهره» بانوي پاک مي گفتند.
« اين بانوي با اخلاص، در تکوين بناي اسلام و پيشبرد آن با بهره گيري از ثروت سرشار و موقعيت و جايگاه عظيمش در دنياي آن روز، سهم به سزايي دارد، تا آن جا که پيامبر اکرم درباره اش فرمود: «ما قام الاسلام الاّ بسيف علي و مالِ خديجه؛ اسلام پا نگرفت مگر به شمشير علي و ثروت خديجه» »
درباره او در قرآن کريم چنين آمده است:
«وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْني» ؛و تو را فقير يافت و بينياز نمود.
در تفاسير مختلف، فاعل آيه را خديجه - عليها السلام- ذکر کرده اند، بدين شرح که:
كلمه «عائل» به معناي تهي دستي است كه از مال دنيا چيزي ندارد، و رسول خدا همين طور بود، و خداي تعالي او را بعد از ازدواج با خديجه دختر خويلد -عليها السّلام- بي نياز كرد، و خديجه تمامي اموالش را با همه كثرتي كه داشت به آن جناب بخشيد.
مريم -عليها السّلام -دست پرورده مرد و تربيت شده ي پدر نيست ؛ بلکه تربيت شده ي مادر است . بسياري از پدرها و مادرها مربيان دلسوز هستند ، اما نمي توانند براي فرزندي مانند مريم -عليها السّلام- پدر يا مادر دختري چون او باشند . شرايط بسياري لازم است تا انسان به مقامي برسد که فرزندش را به خدا اهدا نمايد و خدا هم او را قبول کند . مادر مريم او را به خدا پناه داد و خدا نيز به وي پناهندگي داد و در پناه خود پذيرفت ؛ آنگاه استعاذة مادر مريم -عليها السّلام- به صورت استعاذه ي مريم -عليها السّلام- ظهور کرد .
وقتي مريم به دنيا آمد ، مادرش گفت : « إِنِّي سَمَّيْتُها مَرْيَمَ وَ إِنِّي أُعيذُها بِكَ وَ ذُرِّيَّتَها مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ » و خدا هم فرمود :« فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ » و سپس افزود : « وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً » [1] افراد بسياري تنها کوشش آنها مقبول خداست ، نه خود آنها ؛ از اين رو خدا درباره همه ي افراد نمي فرمايد : آنها را قبول کرديم و پناه داديم ؛ بلکه مي فرمايد : « َ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ » [2]
در قرآن وصف او اين گونه آمده است که:
«فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ يَحْيي وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كانُوا لَنا خاشِعينَ »[1]
پس دعاي او را اجابت كرديم و يحيي را به او بخشيديم و همسر او را برايش شايسته قرار داديم و همه پيامبران مذكور به نيكيها ميشتافتند و با اميد و بيم ما را ميخواندند و براي ما خاشع و فرمانبر بودند.
از اين آيه شريفه چنين استيفاد مي گردد که:
- 1. بيم و اميد نسبت به خداوند (خوف و رجا)، دو عنصر ارزشمند، حتّي براي پيامبران است. «رَغَباً وَ رَهَباً»
- 2. در هنگام دعا بايد خدا را با حالت خوف و رجا خواند. «يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً»
- 3. اولياي الهي، تنها در مقابل او سر تعظيم فرود ميآورند. «لَنا خاشِعِينَ» نه «خاشعين لنا»
- 4. سرعت در كار خير و دعا همراه با بيم و اميد، در استجابت دعا مؤثر است.«فَاسْتَجَبْنا لَهُ … كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ يَدْعُونَنا»
همچنين در آيه:« إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كانُوا لَنا خاشِعِينَ"» از ظاهر سياق چنين بر ميآيد كه ضمير جمع به خاندان زكريا برگردد و گويا تعليلي است براي جمله مقدري كه از سابقه كلام فهميده ميشود و تقدير كلام نظير اين است كه فرموده باشد:
«اگر ما به ايشان انعام كرديم بدين جهت بوده كه آنها به سوي خيرات ميشتافتند.»
و كلمه” خشوع” به معناي تاثّر قلب از مشاهده عظمت و كبريا است.پس معناي آيه اين است كه: ما برايشان انعام كرديم چون كه آنها به سوي خيرات ميشتافتند و ما را به خاطر رغبت در رحمت و يا به خاطر ثواب، و رهبت از غضب و يا عقاب ميخواندند، و يا در حال رغبت و رهبت ميخواندند و دل هايشان در برابر ما خضوع داشت. [2]
1- انبیاء/90
2- قرائتی ،محسن،تفسير نور، ج7، ص 493
داستان ديگري در فرازي از داستان موسي (ع ) را پي مي گيريم : داستاني كه چهره ي دو دختر پاكدامن ، عفيف ، متين و باشرم و با حيا را در هاله اي تقدس به نمايش مي گذارد: نمونه اي زيبا و جالب از برخورد دو جنس مخالف بدون در هم شكستن حريم حيا؛ « داستاني که مي خواهد از اين طريق انديشه ها و پيامهاي خود را مطرح سازد» تا نمونه و الگويي باشد در برخوردهاي اجتماعي زن و مرد در تمام جوامع بشري و در همه عصرها و نسلها.»
اين فراز داستان از آنجا آغاز مي گردد كه موسي از دست مأموران فرعون از سرزمين مصر گريخته و به مدين پا گذاشته است . ناگهان متوجه مي شود كه عده اي بر آب مدين هجوم آورده اند تا گله خود را سيراب سازند، اما در آن طرف موسي دو زن را مي بيند كه در كناري به جمع آوري و جلوگيري از فرار گوسفندانشان مشغولند. تنهايي و تفاوت اين دو زن و كار سنگين شباني كه به عهده دارند، توجه موسي را جلب مي كند. پس براي آشنايي با سيره ي آن دختران با حياي شعيب از زبان قرآن بخوانيم .
اول: صفورا، همسر موسي و دختر شعيبu، اسوه حيا
1-پرهيز از اختلاط با مردان
« وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُكُما قالَتا لا نَسْقي حَتَّي يُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَيْخٌ كَبيرٌ » [1]قصص/23
و چون به چاه آبي حوالي شهر مدين رسيد گروهي از مردم را ديد كه چهارپايان خود را سيرآب ميكنند و دو زن را ديد كه دور از مردان، مراقب گوسفندان خويشند. موسي به آنها گفت كار مهمّ شما چيست؟ آن دو زن گفتند ما گوسفندانمان را آب نميدهيم تا چوپانها همگي از كنار چاه باز گردند، زيرا ما نميتوانيم با مردان نامحرم مخلوط شويم و پدر ما پير مردي سالخورده و فرتوت است .
تقديم و تأخيرهاي قران بي دليل نيست و اينكه دختران ابتدا به توجيه عمل خود مي پردازند و سپس انگيزه اصلي چوپاني را پيري پدر معرفي مي كنند، جاي تاءمل دارد. تفاوت دختران به لحاظ اعتقاد به ارزشها و تربيت ويژه مذهبي كه دارند براي موسي آشكار مي شود و آنها در حقيقت خود را اين گونه به موسي مي شناسانند.سپس «موسي گوسفندان آنها را سيرآب كرد و به سوي سايه رفت و گفت: بارالها! من به هر خير و نيكي كه تو برايم بفرستي نيازمندم» [2]قصص/23