بانوی من
01 آبان 1393
- در كتاب من لا يحضره الفقيه آمده است كه امير المؤمنين عليه السّلام به مردى از بنى سعد فرمود: «آيا از حال خودم و فاطمه عليها السّلام تو را آگاه نسازم؟ او در خانۀ من آنقدر با مشك آب آورد كه بند مشك در سينهاش اثر گذاشت و بقدرى دستاس كرد كه دستش تاول زد و آنقدر خانه را جارو زد كه جامههايش به رنگ خاك درآمد و آنقدر زير ديگ آتش افروخت كه جامههايش تيره شد و از اين همه كار سخت به زحمت افتاد. به او گفتم اگر خدمت پدرت برسى و از او تقاضاى خدمتگزارى بكنى تو را از مشقّت اين همه كار باز مىدارد. فاطمه عليها السّلام خدمت پيامبر صلى اللّه عليه و آله رسيد و چون جمعى را خدمت آن حضرت ديد، شرم كرد و برگشت امّا پيامبر صلى اللّه عليه و آله دانست كه فاطمه عليها السّلام براى حاجتى آمده است، از اين رو فرداى آن روز (پگاه) هنوز ما در بستر بوديم وارد شد. سلام داد، ما ساكت شديم و از اين كه در بستريم خجالت كشيديم. دوباره سلام داد، ما ساكت مانديم، باز هم سلام داد
- و ما ترسيديم اگر جواب ندهيم برگردد، زيرا روش پيامبر صلى اللّه عليه و آله چنين بود كه سه مرتبه سلام مىداد، اگر اجازه دادند وارد مىشد، اگر نه برمىگشت. اين بود كه جواب سلام آن حضرت را داديم و عرض كرديم يا رسول اللّه وارد شويد. پيامبر صلى اللّه عليه و شآله وارد شد و بالاى سر ما نشست و فرمود: فاطمه! ديروز چه حاجتى نزد پدرت داشتى؟ ترسيدم كه اگر پاسخ ندهيم از جا برخيزد اين بود كه من سر برآوردم و گفتم: يا رسول اللّه به خدا سوگند من به عرضتان مىرسانم، فاطمه بقدرى با مشك آب كشيده است كه بند مشك در سينهاش اثر گذاشته و بقدرى دستاس كرده كه دستش تاول زده و آنقدر خانه را جارو زده كه جامهاش به رنگ خاك درآمده و بقدرى زير ديگ آتش افروخته كه جامههايش تيره شده است. لذا به او گفتم اگر نزد پدرت بروى و از او تقاضاى خدمتگارى بنمايى، تو را از مشقت اين همه كار باز مىدارد.
- پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: آيا نمىخواهيد به شما چيزى را بياموزم كه بهتر از خدمتگزار است؟ هر گاه به خوابگاه رفتيد سى و چهار مرتبه اللّه اكبر و سى و سه مرتبه سبحان اللّه و سى و سه مرتبه الحمد للّه، بگوييد. فاطمه عليها السّلام با شنيدن اين سخنان سر برآورد و عرض كرد: من از خدا و رسولش راضىام، من از خدا و رسولش راضىام»