دانشمند محترم حاج شیخ مهدي تاج لنگرودي نقل نموده است: یکی از دوستانم حجت الاسلام آقاي ام ثیلی نقل کرد که در مسجد صاحب الزمان (عج) واقع در خیابان هلال احمر، چهار راه عباسی، پاي منبر آقاي حاج میرزا علی محدث زاده بودم، که ایشان بر فراز منبر فرمود: یکی از واعظان مشهور تهران، عصر روز آخر ذي الحجه از منزل بیرون آمد که شب اول محرم به منبرهاي دهه عاشورا که وعده داده بودبرود اما در جلوي در وسط هاي کوچه پیرزنی آمد و گفت: آقا من از امشب تا ده شب در منزل خودم روضه دارم، لطفاً تمام شب ها را تشریف بیاورید و براي ما روضه بخوانید.
جناب آقاي صادق محمد ي، از خانمشان نقل نمودند كه مي گفت:
مدتها در آرزوي ديدار و ملاقات امام زمان برسر مي بردم و روز بروز آتش و عشق ملاقات آن امام همانم زيادتر امي شد تا اينكه ايام روضه خواني و سوگواري براي اباعبدالله فرا رسيد و ما در دو ده محرم و صفر ده روز براي حضرت ابا عبدالله الحسين مجلس روضه خواني داشتيم و روز آخر نهار مي داديم. يك سالي كه مجلس داشتيم قبل از برزگاري مجلس رو به قبله نشستم و از حضرت بقية الله خواهش و تمنا نمودم كه به مجلس ما تشريف بياورند. لااقل بخاطر جدشان امام حسين ما را سرافرزا كنند. به دلم الهام شد كه خبري خواهد شد.
تاجری با همسرش خدمت مرحوم آیت الله صدر رفته بود. خانم رفت منزل اندرونی و این تاجر رفت قسمت بیرونی پیش مرحوم صدر کار داشت. این خانم آمد در زد.
سدید الدین محمد عوفی در جوامع الحکایات می نویسد:
در آن وقت که در بصره بُرقعی خروج کرد، و جماعتی زنگیان و اوباش بر وی جمع آمدند، و او غوغا را دست گشاده کرد و جان و مردم را به زنگیان بخشید، اَعْیَنِ بن محسن از جمله زنگیان بود و بر برقعی مسلط شده.
وقتی، آن جماعت برفتند و در بصره دختر علویی را بگرفتند و بیاورند، و میخواستند که با وی ناحفاظی کنند. برقعی ایشان را بازنتوانست داشت و منع نکرد. آن دختر گفت: ” یا امام، مرا از دست زنگیان بستان تا من تو را دعایی آموزم که شمشیر بر تو کار نکند.”
صاحب دارالسلام مرحوم علامه محدث نورى مى فرماید: ثقة صالح متقی حاج ملاحسن یزدى که مرد عابد و با تقوا و پاکیزه اى بوده و از جمله کسانى است که در کنار قبر حضرت امیر (علیه السلام)- نجف اشرف مجاورت داشته و حق همسایگى حضرت را بجا مى آورد و در انجام عبادت بسیار پشتکار دارد، او از حاج محمدعلی یزدى که مردى ثقه و امانت داربود نقل کرد که در یزد مرد صالح و فاضلى بود که به فکر آخرت خویش بود و شبها در مقبره اى خارج شهر یزد (قبرستان جوی هرهر) که به آن مزار گویند، مى خوابید.