شخص مظلومی به نام نواب......
شخص مظلومی به نام نواب(نواب نام خانوادگی مادرش بود که خودش آن را برگزید.) وجود داره؛ به مصدق گفت؛باید کشف حجاب را از بین ببری(در دورهای که در مدرسهٔ آلمانیها مشغول تحصیل بود، به سال ۱۳۱۹ در همان مدرسه تظاهراتی بر ضد کشف حجاب به راه انداخت) و او هم به ظاهر قبول کرد و لذا با حمایت نواب و آیت الله کاشانی به ریاست جمهوری رسید.
آیا مصدق به وعده خود عمل می کنه؟؟؟
خیر؛ بل اولین کار او دستگیر کردن نواب و محاکمه او و به زندان انداختنش و حکم تیرباران او را داد.
مصدق به او گفته بود؛ من دیگر به تو نیازی ندارم, چون پشتوانه ای چون مردم را دارم.
در قولی گفته شده؛ مصدق بدتر از رضا شاه بوده و در قولی بیان شده:
مصدق یک نقطه قوت داشت و آن هم زیرکی در پنهان نمودن چهره خود بود.
ضمنا مصدق السلطنه از جمله لبیکگویان به ندای فراماسونی میرزاملکمخان بود؛ بی جهت نبود که سناتور معدوم محسن خواجهنوری که به جرم اشاعه فساد و وابستگی به شبکه فراماسونی در دادگاه انقلاب محاکمه میشد به همین نکته اشاره کرد که اگر فراماسونی من قابل مجازات است چرا از مصدق تجلیل میشود.
بسیار کوشیده شده است که مصدق را از مخالفین رضا خان جلوه دهند و از او چهرهای حامی آزادی و مخالفت استبداد بسازند. اما این تهمتی واضح به مصدق است! چه، اینکه وی بارها ارادت خویش را علنا و عملا به سلطنت و شخص رضا خان ابراز نموده است.
بی جهت نبود هنگامی که از پیرزنی 85 ساله پرسیدم؛ مصدق به نظر شما که آن زمان بودید؛ چه جور آدمی بود؟؟
در پاسخ با سخنی قاطع گفت: آدم خیلی خوبی بود………
مصدق و جریان او سرسختانه مقابل آیتالله کاشانی ایستاد. البته مشکل مصدق شخص آیتالله کاشانی نبود.
در این مسئله بهترین کلام را بنیانگذار انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (ره) فرمودند:
«اولش هم وقتی مرحوم آیتالله کاشانی دید که اینها خلاف دارند میکنند و [با آنها] صحبت کرد. اینها این کار را کردند که یک سگی را نزدیک مجلس عینک به آن زدند و اسمش را آیتالله گذاشتند. این در زمان آن [مصدق] بود که اینها فخر میکنند به وجود او. او هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را شنیدم که یک سگی را عینک زدهاند و به اسم آیتالله توی خیابانها میگردانند. من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست. این سیلی خواهد خورد و طولی نکشید که سیلی را خورد و اگر مانده بود سیلی بر اسلام میزد».(صحیفه نور ج ۱۵ صفحه ۱۵: ۲۵/۳/۶۰.)