نقش زیستی بانوان- جایگاه ژن
با امعان نظر به اهميت مسأله، بسياري از برنامه ريزي هاي مغز- در نظريه هاي علمي به دست آمده- پيش از تولد صورت مي گيرد.»(پیس، آلن و باربارا ، آنچه زنان و مردان نمی دانند، ترجمه زهرا افتخاری، تهران، نسل نو اندیش، ص28-29)
مسعودي در مروج الذهب مي نويسد: «در جنگ جمل محمدبن حنفيه پرچمدار سربازان حضرت بود، حضرت علي (عليه السلام) به او دستور داد که به دشمن حمله کند، اما او تعلل نمود و در مقابل او عده اي ازتيراندازان دشمن قرار داشتند و محمد منتظر بود تا تيرهاي آنان تمام شود، در اين هنگام علي (عليه السلام) نزد او آمد و فرمود چرا حمله نمي کني؟ او گفت من منتظر تمام شدن تيرهاي آنان هستم و بعد حمله مي کنم، آنگاه محمد حمله نمود و در بين تيراندازي و نيزه انداختن دچار ترديد و دو دلي گرديد و از حمله ايستاد دوباره حضرت علي (عليه السلام) نزد او آمد و با شمشيرش به او زد و فرمودند: «ادرکک عرق من امک » رگ (ژن) از مادرت تو را فرا گرفت (کنايه ازاينکه مادرت شجاع و از قبيله شجاعان نبوده و تو از او ترسويي را به ارث برده اي) سپس حضرت پرچم را گرفت و خودشان …»(محمد حسن النجفی، جواهر الکلام، همان، ج 42،ص 98)
حضرت علي (عليه السلام) همچنين در سخني به نقش وراثت(قبل از تولد) در تربيت اشاره نموده و فرمودند:«…اولي الناس بالکرام من عرقت فيه الکرام » سزاوارترين مردمان به بزرگواري کسي است که بزرگواران در او ريشه دارند»؛ بر همين اساس است که نقل شده از زن ديوانه طلب فرزند نکن(يعني از زن عاقل طلب فرزند کن و البته مطلوب تر آنکه زن شیر دلی باشد؛ همچون ام البنین، حضرت زینب(سلام الله علیها) و دیگر زنان عشورایی حماسه ساز و یا از زنان عاشورایی عصر پیغمبر که به صورت نموداری نام آن ها و همچنین زندگی نامه ای از شجاعت و همراهی ایشان با امام عصر خود ذکر کردیم؛ لذا همان زنان حسینی مطلوبند نه فقط هیئتی)، چرا که وراثت از طريق ژن مادر به فرزندش انتقال مي يابد.
و در ادامه مي فرمايد: «اَلشَّقِيُّ شَقِيٌّ في بَطْنِ اُمِّهِ وَ السَّعيدُ سَعيدٌ في بَطْنِ اُمِّهِ» ؛«بدبخت كسي است كه در رحم مادر بدبخت شده باشد و خوشبخت كسي است كه در شكم مادر خوشبخت شده باشد»؛ از اينرو توصيه شده با خاندان صالح وصلت کنيد، زيرا نژاد، انتقال دهنده اخلاق به بچه هاست و فرمودند: «زنان، شبيه برادر و خواهرانشان بچه مي زايند.»(محمد باقر، مجلسی، بحارالانوار، ج 5،ص 157، چاپ بيروت؛ شيخ طوسي، تفسير تبيان، ج 6، ص 67)