بلقيس، ملکه سبا، اسوه درايت و زمامداري
در سرزمين يمن بانويي سلطنت مي کرد به نام «بلقيس» ، مفسرين گفتهاند بلقيس دختر شراحيل يا شرجيل پسر مالك بن ريّان بود كه پدر او پادشاه همه نواحي يمن بود و اجداد او تا چهل بطن پادشاه بودند، شراحيل صاحب همين يك دختر بود به همين علت بعد از او سلطنت به بلقيس رسيد. [1]
بلقيس، نمونه قرآني زناني است كه با تدبير هوشمندانه و ژرفانديشي، پيروي از آيين حق را انتخابميكنند و زمينه هدايت و سعادت ملتي را فراهم ميسازند؛بلقيس نمونه ي نادر از بانويي است که ساليان متمادي بر سرزمين سبأ فرمان ميراند و در جهت عمران و آباداني قلمرويي که بر آن حکومت ميکرد ، تلاش مينمود و با خردمندي و شايستگي ، امور مردم اين سامان را مورد رسيدگي قرار ميداد . قرآن سيمايي از اين زن ترسيم ميکند که نشان ميدهد اين موجود قادر است در پرتو تدبير ، تعقل و درايت ، امور اجتماعي و سياسي را سامان دهد و با اتخاذ تصميمهاي عقل پسند براي تعالي و رشد جامعه اهتمام ورزد .
نام اين بانو در قرآن نيامده است ؛ ولي مفسران و شرح حالنگاران بر حسب برخي بررسيها و قرائن مستند عنوان « بلقيس » را برايش ذکر کردهاند .
قرآن اين بانو را به عنوان فردي خردمند معرفي ميکند که تحت تأثير احساسات و گرايشهاي عاطفي خود و اطرافيان قرار نميگيرد و از عهدۀ حکمراني يک سرزمين نسبتاً وسيع در ناحيهاي خشک ، کم آب و مواجه با دشواريهاي فراوان بر ميآيد . او بر اثر آشنايي با فرستادهاي الهي (سليمان ) به آيين توحيد روي آورد و تسليم حق گرديد و با رشد عقلي و تکامل فکري مسير ايمان و تقوا را طي کرد .
کلام حق ضمن آنکه ماجراي حکمراني خردمندانه ي وي را با تمامي ابعاد ، زوايا و جزئيات آن بيان ميکند شيوۀ حکومتش را به دليل آنکه با تدبير ، فراست و منطق توأم است، تأييد مينمايد و به آن رنگ الهي و صيغهاي ابدي ميبخشد و از انسانها ميخواهد از سلوک و روش عاقلانه و منصفانه ي وي درس عبرت و حکمت بياموزند .
هدهد سلطنت او را براي حضرت سليمانu اينگونه بيان مي کند:
« إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظيمٌ » [2] .
همانا (در آن ملك) زني را يافتم كه بر مردم آن كشور پادشاهي داشت و به آن زن هر گونه دولت و نعمت (و زينت امور دنيوي) عطا شده بود و (علاوه بر اينها) تخت با عظمتي داشت.
«ضمير در«تَمْلِكُهُمْ» به اهل سبا و توابع آن بر ميگردد و جمله” وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ” وصف وسعت مملكت و عظمت سلطنت آن زن است، و همين خود قرينه است بر اينكه منظور از” كل شيء” در آيه هر چيزي است كه سلطنت عظيم محتاج به داشتن آنها است، مانند حزم و احتياط و عزم و تصميم راسخ و سطوت و شوكت و آب و خاك بسيار و خزينه سرشار و لشكر و ارتشي نيرومند و رعيتي فرمان بردار، ليكن از بين همه اينها، تنها نام عرش عظيم را برد؛ در نهايت از اين آيه چنين برداشت مي شود که کشور سبا در زمان حکومت بلقيس لز رونق اقتصادي و ثبات اجتماعي بهره مند بوده است. »[3]
در ادامه هدهد اضافه مي کند که:
« وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ » [4] .
آن زن را با تمام رعيتش يافتم كه به جاي خدا خورشيد را ميپرستيدند و شيطان اعمال زشت آنان را در نظرشان زيبا جلوه داده و آنها را به كلي از راه خدا باز داشته و آنها هم به حق راه يافته نيستند.
« وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ ؛ اين جمله براي جمله قبليش به منزله عطف تفسير است، و در عين حال براي جمله بعدي زمينه است كه ميفرمايد:” فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ” يعني شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان زينت داده و در نتيجه از راه بازشان داشته است. آري، زينت دادن شيطان سجده آنها را بر آفتاب و ساير تقربجوييهايشان را زمينه بود براي جلوگيري ايشان از راه خدا، كه همانا، پرستش او به تنهايي است. » [5]
و اگر سبيل را مطلق آورد و نگفت: سبيل اللَّه، براي اين بود كه اشاره كند به اينكه براي انسان بر حسب فطرتش و بلكه براي هر چيزي بر حسب خلقت عمومي، راه، تنها و تنها يكي است و آن راه خدا است، راه ديگري نيست، تا براي تعيين راه خدا محتاج باشد به اينكه كلمه خدا را نيز بياورد. [6]
نکاتي که از آيات شريفه مي توان استنباط نمود، اين است که:
1.زن ميتواند حكومت كند. «إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ»
2.عوامل انحراف عبارتند از:
الف: رهبر گمراه. «وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ»
ب: زرق و برق. «يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ»
ج: امكانات و رفاه. «أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ»
د: شيطان و تزيينهاي او. «زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ»
3. برخورداري از نعمتهاي الهي، نشانهي قُرب يا بُعد نيست. (خداوند هم به سليمان ميدهد وهم بهزني كافر. در آيات قبل سليمان گفت: «أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» به ما همه چيز داده شده دربارهي بلقيس نيز ميخوانيم: «وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» به او نيز همه چيز داده شده است.
4. نعمتهاي خداوند در دست صالحان، فضل مبين و آشكار است «أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ» ولي در دست ديگران تاج و تخت و عرش عظيم ميشود. «أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِيمٌ» .
5. انسان از نظر فطرت، پرستشگر است اگر حقّ را نپرستد به سراغ باطل ميرود. «وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ…» .
6. مردم، ديني را ميپذيرند كه حاكمان و پيشوايانشان پذيرفته باشند. «الناس علي دين ملوكهم» «وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ»
7.بهترين وسيلهي انحراف مردم، تزيين كارهاي زشت آنهاست. «زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ» .
8. گذشتهي بدِ افراد، نشانهي انحراف قطعي آنها در آينده نيست. (بلقيس و قوم او منحرف بودند ولي بعداً هدايت شدند). «لا يَهْتَدُونَ» .
9. در گزارشها، اصل خبر را بگوييد و تحليل و برداشت را به اهلش واگذار كنيد. «إِنِّي وَجَدْتُ … فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ» (آنچه هدهد گزارش داد صحيح بود، ولي آن جا كه تحليل كرد خلاف گفت، زيرا آنها هدايت شدند . [7]
حضرت سليمان پس از دريافت اين گزارش، نامه ي کوتاهي مبني بر دعوت بلقيس، به توحيد برايش به اين مضمون نوشت:
«إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ ،أَلاَّ تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُوني مُسْلِمينَ»
كه آن نامه از جانب سليمان و عنوانش به نام خداي بخشنده مهربان است. (و بعد چنين نگاشته)در برابر من – که پيغمبر خدا هستم- بر من برتري مجوييد و تسليم امر من شويد.
گفتار اول: برخورد عاقلانه ي و منصفانه ملکه سبا
ملكه بعد از ديدن نامه سليمان u نهايت ادب و احترام را قائل شد و برخورد مثبتي نشان داد ، سپس با بزرگان دربار و مشاورانش به رايزني پرداخت و گفت:
قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَريمٌ گفت: اي رجال كشور، نامه با کرامتي به من رسيده است.
ميگويد: علت كرامتش اين است كه اين نامه از ناحيه سليمان است، چون ملكه سبأ از جبروت سليمان خبر داشت و ميدانست كه چه سلطنتي عظيم و شوكتي عجيب دارد، به شهادت اينكه در چند آيه بعد از ملكه سبأ حكايت ميكند كه وقتي عرش خود را در كاخ سليمان ديد گفت:” وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنَّا مُسْلِمِينَ- ما قبلا از شوكت سليمان خبر داشتيم و تسليم او بوديم".
« وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» ؛ يعني اين نامه به نام خدا آغاز شده و به اين جهت نيز كريم است. [8]
گفتار دوم: نتيجه رايزني هاي ملکه سبا
درواقع او قبل از قضاوتي عجولانه و نا معقول به مشورت با آن ها پرداخت و آن ها اظهار داشتند:
«نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَديدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانْظُري ما ذا تَأْمُرينَ »[9]
ما داراي نيروي كافي و قدرت جنگي فراوان هستيم، ولي تصميم نهايي با تو است ببين (از صلح و جنگ) چه دستور ميدهي؟
«ملكه سبا خواهان صلح شد و ابتدا مطلب را با بيان خوبي شروع كرد و در جواب آنها نتيجه جنگ و پي آمدهاي سوء آن را، از قبيل ويراني و كشتار نفوس، متذكّر شد و گفت: «قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً »[10]
هر گاه پادشاهان با زور به سرزميني وارد شوند آن را ويران و بزرگان و عزيزان را با كشتن و اسير كردن خوار و ذليل ميكنند. و سپس گفت:« وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ »[11] اين رفتار پادشاهان عادت هميشگي و ثابتي است كه تغيير ناپذير است.
او پس ازفکر و تأمل به بيان عقيدهاش در اين باره پرداخت و گفت:« وَ إِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ »من فرستادهاي را به همراه هديههايي پيش آنها ميفرستم تا به اين وسيله مانع تجاوز آنها به مملكت شوم و يا دوستي آنها را به دست آورم «فَناظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ »[12]منتظر ميشويم تا ببينيم جواب و عكس العمل آنها چيست تا بر طبق آن رفتار كنيم؛ در حقيقت او با اعزام هيأت تجسس در پي کنجکاوي سياسي الهي برآمد.
وقتي هدايا به سليمان رسيد، او هدايا را رد کرد و فرمود:«چون فرستادگان بلقيس به حضور سليمان رسيدند گفت: شما ميخواهيد مرا به مال دنيا كمك كنيد آنچه خدا به من داده از آنچه به شما داده، بهتر است، اين شما هستيد كه بدين گونه هديهها شاد ميشويد،به سوي آنها بازگرد و به آنها بگو: كه با لشكرياني به سراغ آنها ميآييم كه قدرت مقابله با آن را نداشته باشند و آنها را با ذلّت و در عين حقارت از آن سرزمين بيرون ميرانيم.[13] » . [14]
روايت شده است كه چون بلقيس تصميم گرفت كه پيش سليمان برود ،سليمان تصميم گرفت كه برخي از قدرت و توانايي هايي را كه خداوند به او ارزاني داشته و از معجزاتي است كه دليل بر نبوت اواست به بلقيس نشان دهد. [15]
گفتار سوم: ملکه سبا، اسوه درايت
وقتي که ملکه ي سبا به محضر سليمان آمد، قالَ نَكِّرُوا لَها عَرْشَها با تغيير شكل آن را ناشناس كنيد، سليمان براي اين كه ميزان عقل و درايت ملكه سبا را بيازمايد، اين دستور را داد.
نَنْظُرْ أَتَهْتَدِي معناي «أ تهتدي» اين است كه آيا او ميتواند تخت خودش را بشناسد، يا هر گاه از او پرسشي شود آيا ميتواند پاسخ مناسبي بدهد و يا منظور اين است كه آيا با ديدن اين معجزه به خدا و به پيامبري سليمان ايمان ميآورد؟
أَ هكَذا معنايش اين است كه آيا تخت تو اين چنين بود؟
قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ ملكه سبا زيركانه ترين جواب را كه نشانه كمال خرد وي بود به او داد و گفت: گويا آن است و بطور قطع نگفت: اين همان است يا اين آن نيست تا احتمال ،دروغ واقع نشود . [16]و اگر اينطور تعبير كرد، خواست تا از سبك مغزي و تصديق بدون تحقيق اجتناب كند، چون غالبا از اعتقادات ابتدايي كه هنوز وارسي نشده و در قلب جاي نگرفته است با تشبيه، تعبير ميآورند.[17]
جملهي «وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ» ظاهراً ادامهي كلام بلقيس است ؛سؤالي که ممکن است مطرح شود اين است که: بلقيس كه از حقانيّت سليمان اطلاع پيدا كرده بود، چرا زودتر تسليم نشد؟
شايان ذکر است که جامعه و محيطِ شرك مانع خط شكني و تسليم او شده بود، چنان كه قرآن فرمود:
«وَ صَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ» [18] .
پس ملكه سبا وقتي اين همه عظمت از ملك سليمان ديد و نيز آن داستان را كه از جريان هدهد و برگرداندن هدايا، و نيز آوردن تختش از سبا به دربار وي به خاطر آورد، ديگر شكي برايش نماند كه اينها همه معجزات و آيات نبوت او است و كار حزم و تدبير نيست، لذا در اين هنگام گفت: « ربِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي و أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ » [19]
پروردگارا من به خود ستم كردم و اينك با سليمان به خداوندي كه پروردگار جهانيان است ايمان آوردم. [20]
در گفتار خود نخست به درگاه پروردگارش استغاثه ميكند، و به ظلم خود كه خداي را از روز اول و يا از هنگامي كه اين آيات را ديد و به او ايمان نياورد اعتراف مي نمايد، سپس به اسلام و تسليم خود در برابر خدا شهادت مي دهد.
لازم به ذکر است اين اسلامش، با اسلامي كه قبلا بدان تصريح كرد و گفت:” وَ كُنَّا مُسْلِمِينَ” اشتباه نشود، براي اينكه آن اسلام، تسليم سليمان شدنش بود و اين اسلام، تسليم خدا شدن است ؛ خواست از ايمان اجمالي به خدا در جمله إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي“، به توحيد صريح انتقال يابد، چون در جمله بعدي، اسلام خود را بر طريقه اسلام سليمان دانست، كه همان توحيد صريح مي باشد ، يعني اقرار دارم كه جز خدا در هيچ جاي عالميان ربي نيست و اين همان توحيد در ربوبيت است، كه مستلزم توحيد در عبادت است. [21]
در قرآن كريم از سرگذشت ملکه سبا،بلقيس، جز مقداري مختصر نيامده، نکته اي كه هست دقت در همان مختصر، آدمي را به همه مظاهر شخصيت شريفش راهنمايي ميكند. در اين جا لازم مي دانيم به جهت کاربردي و راهبردي بيان کردن مطالب به بررسي پيام هاي مسطور درآيات با زبان قاصر خود بپردازيم ؛ آنچه از آيات مذکور نسبت به سيماي بلقيس ، اسوه سياست ، درايت و حکومت داري استنباط مي گردد به شرح ذيل مي باشد:
1- بلقيس، داري اطرافيان و مشاوراني بود كه اخبار و حوادث را با آنان در ميان ميگذاشت. «يا أَيُّهَا الْمَلَأُ»
2- سواد براي زن، يك ارزش است. «أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَرِيمٌ»
3- بلقيس، تيزهوش و داراي قدرت شناخت بالايي بود، چراکه قبل از همه با فراست، به کرامت هاي نامه پي برد.[22] «كِتابٌ كَرِيمٌ»
4- بلقيس، به اطرافيان خود بها ميداد و با آنان مشورت ميكرد. «ما كُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّي تَشْهَدُونِ»
5- «رايزني رکن مهم کشورداري و سياست است.»[23] «يا أَيُّهَا الْمَلَأُ»
6- در مسايل حكومتي، بايد حرف آخر را يك نفر بزند. «وَ الْأَمْرُ إِلَيْكِ»
7- ، فرمانده نيروهاي مسلّح زمان خود بود. «نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَيْكِ
8- اعتراف به روحيّات و خصلتهاي پادشاهان، نشانهي شهامتِ بلقيس است «قالَتْ إِنَّ الْمُلُوك…».
9- بلقيس هم دغدغهي شكست از سليمان و هم دلبستگي به آبادي كشور خود داشت. «أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً»
10- او تنها به قدرت خود تكيه نكرد و ديگران را نيز به حساب آوريد. (اطرافيان بلقيس ميگفتند: «نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ»، ولي بلقيس هشدار داد كه قدرت سليمان را كم نپنداريد). «قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ…»
10-زن، ذاتاً جنگجو نيست. «إِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ»
11-هديه، گاهي در واقع رشوه و حقّ السكوت است. «بِهَدِيَّةٍ»
12-درجواب سؤال «أهکذا عرشك»اونگفت:«انّه هو» بلکه «کانّه هو»؛پس تا اطمينان به موضوعي حاصل نشده ،نبايد با يقين سخن گفت.
13-مكتبي ارزش دارد كه بر اساس علم باشد. «وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنَّا مُسْلِمِينَ»
14-محيط، جامعه و عقائد خرافي، مانع از ايمان واقعي است. «وَ صَدَّها ما كانَتْ»
15-سوء سابقه، دليل داشتن آيندهي بد نيست. «إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ»
16-پذيرفتن حقّ، نشانهي حرّيت است نه ضعف. «َربِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي»
17-وابستگي و دلبستگي به غير خدا و پرستش غير او هر كس و هر چه باشد- ظلم به نفس است.« ظَلَمْتُ نَفْسِي»
18-توبهي واقعي آن است كه گذشتهها را با اقرار جبران كنيم و راه آينده را با چراغ هدايت الهي طي كنيم.«ظَلَمْتُ نَفْسِي وأسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ»
19-به ياد داشته باشيم داشتن نام وجاه وعنوان و اطرافيان، مبادا ما را در اقرار به حقّ و تغيير عقيده اسير كند. .«ظَلَمْتُ نَفْسِي وأسْلَمْتُ» شايان ذکر است«ملکه سبا» از لحاظ قدرت و شوکت شايد از نمرود و فرعون کمتر نبود،اما با آن ها بسيار متفاوت بود.
20-تكامل، مراحلي دارد: مرحلهي نخست: خروج از ظلمت و مرحلهي بعد ورود در نور است. .«ظَلَمْتُ نَفْسِي وأسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ»
21-روح ايمان، همان تسليم است. (هم سليمان در دعوتنامهي خود به آن اشاره دارد: «وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ» و هم ملكهي سبا در پايان كار ميگويد:« أَسْلَمْتُ»
22-ايمان، تسليم شدن در برابر خالق هستي است، نه در برابر خلق، گرچه سليمان باشد.« أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»
23-زن در انتخاب عقيده و اظهار آن مستقل است. « أَسْلَمْتُ»
24-ايمان به تنهايي كافي نيست، با اوليا و انبيا همراه بودن انسان را بيمه ميكند.« أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ»
25-زر و زيور افراد وارسته را سيراب نميكند، گمشدهي آنان دستيابي به سرچشمهي هستي است. « أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»
26-هدف حكومت انبيا، دعوت به سوي خداوند است، نه كشورگشايي. ملكهي سبا با هوش و فراستي که داشت اين حقيقت را درک کرد، لذا در پايان سخنش گفت: « أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ» [24]
در نتيجه از بررسي سيماي بلقيس چنين استيفاد مي گردد که:
او با صاحبنظران مشورت کرد و از استبداد رأي در اين امر مهم احتراز نمود ، که اين وضع نشان دهنده ي رشد شخصيتي اوست ؛ به علاوه ، مؤيد آن ميباشد که وي طالب حق است و قدرت ، ثروت و امکانات فراوان مغرورش نکرده و در اوج قدرت پادشاهي فضايل اخلاقي خويش را حفظ نموده و در مقابل شوکت فراوان دربار خود ، دچار غرور نشده و بلافاصله فرمان جنگ صادر نکرد و يا آنکه بيدرنگ فرار را برقرار ترجيح نداد .
نکتهي ديگري که در اين ماجرا حاوي درس تربيتي ميباشد اين است که انسان هر اندازه که به اوج رياست و شهرت هم برسد نبايد خود را گم کند و استبداد رأي و خودکامگي ويژهاي که محصول قدرت ميباشد وي را از راه صواب و عاقبتانديشي باز دارد . قرآن ضمن بيان سرگذشت اين بانوي فرمانروا درس جالبي به ما آموزش ميدهد و آن اينکه چگونه در برابر دشواريها و مشکلات بزرگ زندگي با احتياط گام برداريم و به هوش باشيم که مبادا طبع پر و بال گشودۀ ما ناگهان بي بند و باري پيشه سازد و سر از پا ناشناخته بيحساب به پيش تازد.[25]
در اين ماجرا ، وارستگي بلقيس از تعصب هاي نابخردانه و لجاجت هاي جاهلانه واضح ميباشد و به همين دليل نور ايمان بر اعماق قلبش پرتوافشاني کرد و تمامي وجودش را لبريز از معرفت توأم با عقيده پاک توحيدي نمود و با خوشرويي و دورانديشي تصريح خود را بر ديانت سليمان که همان يکتاپرستي باشد اعلام کرد و با اظهار جمله ي ربالعالمين تأکيد کرد که اقرار دارم جز خدا در هيچ جاي جهان ربي نميباشد و اين همان توحيد در ربوبيت است که مستلزم توحيد در عبادت ميباشد و مشرکان و از جمله پرستندگان آفتاب بر آن قايل نبودند .
او با برخورد عاقلانه و منصفانه توانست ضمن نجات مملكتش از خطر جنگ وخونريزي با زندگي تاريك و آميخته به شرك گذشته خود وداع گويد و حياتش را مملو از نور ايمان و يقين سازد ودر پرتو هدايتگري حضرت سليمانu در طريق حق به سوي سعادت و بهروزي گام بردارد.[26]
سخن آخر اين که در پشت چنين قدرت و شوکتي عبرتي بزرگ پنهان است و آن اين است که در پرتو انديشه ي خداگرايانه ملکه، همه ي آن قدرت و شوکت برايش هدف نبود بيکه آن را سکو و وسيله اي براي ارتقاء به سوي حق قرار داد.[27]
1-بانوی اصفهانی، سيده نصرت امين، مخزن العرفان در تفسير قرآن،تهران:نهضت زنان مسلمان، ص 325
2-سوره نمل / آیه 23
[3] - طباطبائي ، سيد محمد حسين ، تفسير الميزان، ج15،صص507-506
4- همان / آیه 24
5- باطبائی ، سید محمد حسین، تفسیر المیزان ، ج 15، ص 506
6- همان ، ص507
7- قرائتی، محسن، تفسیر نور، ج 8 ، ص 411و412
8- طباطبائی ، سید محمد حسین، تفسیر المیزان ، ج15، ص 512 و511
9- نمل/33
10- همان/34
11- همان/34
12- همان/35
13- نمل /37و36
14- طبرسی،ابو علی الفضل بن حسن، جوامع الجامع، ج4 ، ص464
15- نمل /38-40؛ طبرسی،ابو علی الفضل بن حسن، جوامع الجامع، ج4 ، ص 467
16- جوامع الجامع، همان، ص 469 و 470
17- طباطبائی ، سید محمد حسین، تفسیر المیزان ، ج 15، ص 522
18- سوره نمل / 43
19- سوره نمل / آیه 44
20- قرائنی،محسن، تفسیر نور، ج8 ، ص 427
21- طباطبائی ، سید محمد حسین، تفسیر المیزان ، ج15، ص 523
22- آقا رفیعی، محمد علی، نامه ی سلیمان به ملکه، تهران: شهید سعید محبی، ص48
23- نامه ی سلیمان به ملکه، همان،ص 52
24-قرائتی، محسن، تفسیر نور، ج 8، ص 429-417
25- نورحسن فتیده، طاهره، حقوق زن در قرآن وعهدین (برسی تطبیقی) ،ص 239-236؛فهيم کرمانی ،مرتضی ، چهره زن در آيينه قرآن و تاريخ ،تهران: کانون انتشار ، صص78-76
26- گلی زواره، غلامرضا ، بانوان نمونه ،165-156
27- آقا رفیعی، محمد علی، نامه ی سلیمان به ملکه، ص160و 159