شاه چند روز قبل گفته بود: مدتی است احساس خستگی می کنیم؛ (نقشه بود؛ جز خود او و چند نفر دیگر کسی از این ماجرا اطلاع نداشت که او مبتلا شده به سرطان ریه)
لذا با 40 چمدان پر از طلا؛ وارد هواپیما شد و با ناامیدی کامل ایران را ترک کرد(کمتر کسی در آن روزها؛ حواسش به آن 40 چمدان بود که بردند…….)
و اینجا بود که می گفتند: مرگ بر شاه؛ مرگ بر شاه ؛ در رفت شاه
کف خیابان ها برای ورود امام سفید بود؛ سفیدی مملو از پاشیده شدن نقل؛ امام به شاه گفته بودند: کاری نکن وقتی داری می ری مردم خوشحالی کنند(همان پیش بینی امام به وقوع پیوست)
امام خوبان، عزیز دل ها که از فرانسه پیام داده بودند: مردم پول آب و برق را بدید و ….؛ ناگهان در روز جمعه سیاه یعنی 17 شهریور با دیدن اینکه رژیم پهلوی؛ مردم را به راحتی به گلوله می بندد و فرمان گلوله باران می دهد؛ تغییر لحن دادند(به همین خاطر میدان ژاله از آن به بعد شد= میدان شهدا)
دیداری با محمد رضا شاه؛ توسط صدام حسین……..صدام هشدار داد: «من فکر می کردم امام، آدم آرومیه؛ گفتم بفرست نجف؛ خب حالا بفرستیمشون کویت؛ یا اُردن یا….» اما هیچ کشوری قبول نکرد تا اینکه خارج از ایران، مثل کشور فرانسه قبول کرد. در فرانسه امام شناخته شده نبود….رسانه ی فرانسه فقط در حد نشان دادن یک عکس؛ هنگام ورود امام خبر آمدن ایشان را اطلاع داد.(همین)
..در حالی که تا قبل از آن مردم به صورت گروهی و علنی،کسی چنین شهامتی نداشت.
مگر چه اتفاقی افتاد؟؟؟؟چه شده بود کهملت یک صدا با همان لحن معروف خود؛ سه بار سریع و پشت هم فریاد می زدنند: مرگ بر شاه مرگ بر شاه، مرگ بر شاه
شاید با خود تصوری از فرد خاصی داشته باشید؛ اما جالب است بدانید آن فرد؛ کسی نبود جز، آیت الله بروجردی
لذا انتشار خبر رحلت این عالم و پیشوای بزرگ جهان در ایران؛ شاه را خوشحال کرد و در عین حال طبق چهره دورویی که داشت، با ارسال پیام تسلیت به نجف و عظائمی چون ایت الله خوئی و حکیم… (این کار او به این معنا بود که از این پس؛ مرجعیت ایران به عراق منتقل شد و گرچه ابتدا فایده هم داشت)
اما شاه از یک چیز بی خبر بود…….
وجود فردی در حوزه قم؛ که در حد مرجع بوده است…..